قدرت نرم چین در خاورمیانه و آفریقا / پکن چگونه در کشورها نفوذ میکند؟
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۱۳۴۲۰
اندیشکده صهیونیستی بگین* سادات در مقاله ای با عنوان «بررسی راهبرد قدرت نرم چین: مؤسسههای کنفوسیوس در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا» نوشت:
چین به یکی از مهمترین بازیگران منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل شده و استراتژی طرح او نقش کلیدی را بازی میکند. موسسههای کنفسیوسی نمونهی بارزی از این استراتژی هستند که توسط خیلیها در این منطقه و فراتر از آن مورد استقبال واقع شده اند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته در مورد شفافیت و پاسخگویی این موسسهها و پتانسیلی که برای اهداف تبلیغاتی دارند نگرانیهایی وجود دارد. در همین حین که چنین نگرانیهایی باعث شده تا موسسات و دولتهای غربی برخی از این موسسههای کنفسیوسی را ببندند؛ تعداد آنها در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا در حال افزایش است.
مقدمه
یکی از عناصر کلیدی استراتژی چین برای رسیدن به قلهی قدرت، قدرت نرم است. فرهنگ یکی از مهمترین عناصر طرح قدرتنرم چین است. استراتژی که توسط رییسجمهور قبلی چین «هو جینتائو» تقویت شد.
او در یک سخنرانی گفت: قدرت نرم برای ارتقای فرهنگ چینی مورد نیاز است. شی جینپینگ هم در یک سخنرانی بر این استراتژی تاکید کرد و گفت:« ما باید قدرت نرم چین را افزایش دهیم؛ یک روایت چینی مناسب ارائه کنیم و پیام چین را بهتر به گوش دنیا برسانیم.»
دو مدرسهی فکری در مورد قدرتنرم چینی وجود دارند. مطابق با مدرسهی اول، نفوذ چینی ریشه در فرهنگش دارد. قدرتنرم هر کشوری دربرگیرندهی ایدهها، اعتقادات و الگوها و همچنین موسسات و سیاستهایی هستند که درون چهارچوب فرهنگ ملی وجود دارند. مدرسهی فکری دوم میگوید که قدرت نرم ترکیبی از تصویر بینالمللی از یک ملت است در حالی که با پیشرفت ملی، روابط استراتژیک بدون حضور قهر و زورگویی بازتاب داده میشود.
پژوهشگران بر امنیت و صلح به عنوان شاخههای سیاسی فرهنگ چینی و یکی از اصلهای اساسی سیاستخارجی چین تاکید میکنند. آنها ادعا میکنند که مفهوم مدرن قدرتنرم از دوران باستان یکی از بخشهای استراتژی فکری چینی بوده اند و اکنون هم در استراتژی فکر رییسجمهور شی خیلی محسوس وجود دارند.
تاریخ و فرهنگ غنی چین به تصویر مثبت از چین کمک میکنند که در نتیجه باعث تقویت نفوذ پکن میشوند. نمایش فرهنگ و آداب و رسوم چینی به یکی از بخشهای جداییناپذیر استراتژی طرح قدرتنرم تبدیل شده است.
یکی از نقاط کانونی این استراتژی حمایت مالی برای شرکتهای فرهنگی جهانی بوده است که برجستهترین آن تاسیس موسسههای کنفسیوسی دور دنیاست.
موسسههای کنفسیوسی
از سال ۲۰۰۴، چین منابع و تلاش های گسترده ای را برای تاسیس مراکز فرهنگی و زبانی موسوم به موسسه های کنفوسیوس، که به نام فیلسوف چینی قرن ششم پیش از میلاد نامیده می شود، سرمایه گذاری کرده است. اکنون این موسسهها بیانگر بخش چشمگیری از سرمایهگذاری چینیها در قدرتنرم است.
چین تلاش میکند تا زبان ماندارین و آداب و رسوم فرهنگیاش را به آنسوی مرزها صادر کند که موسسههای کنفسیوسی رهبری این تلاش را به عهده دارند. این موسسهها برای دانشجویان و دانشآموزان و بازرگانان دورههای زبان چینی برگذار میکنند.
کنفرانسهای مربوط به چین، سخنرانیها، نمایشگاهها، نمایشهای ویدیویی و دیگر رخدادهای فرهنگی را برگزار میکنند و همچنین برای دانشجویان بورسیه تدارک میبینند و تبادلها آکادمیک انجام میدهند.
چین منابع گستردهای را به تاسیس این موسسهها اختصاص داده است. آنها در دانشگاه های جهانی فعالیت می کنند و توسط هانبان، دفتر شورای بین المللی زبان چین، شاخه ای از وزارت آموزش چین، مدیریت می شوند.
هانبان معمولا مسوول تامین بودجهی این موسسات و تامین معلم برای آنها است. در حالی که دانشگاههای محلی زیرساختها و دسترسی به شبکه را ارائه میکنند. از سال ۲۰۰۴ هانبان نزدیک به ۵۰۰ موسسهی کنفسیوسی در سراسر جهان راه اندازی کرده است.
به طور رسمی، موسسههای کنفسیوسی به ترویج زبان چینی و فعالیتهای فرهنگی در بین دانشجویان و پژوهشگران مشغول هستند. با این حال، آنها هدف دیگری را نیز دنبال میکنند که برای منافع کشور چین ضروری است. لی چانگچون،یکی از اعضای دفتر سیاسی، این موسسهها را بخش مهمی از تشکیلات تبلیغاتی خارجی چین توصیف کرده است.
اگر نگوییم همه، اکثر نهادهای چینی که با همتایان خود در خارج از کشور تعامل دارند، با پیروی از دستورالعمل های رسمی یا غیر رسمی و اجتناب از اتخاذ مواضعی که ممکن است این دستورالعمل ها را نقض کند یا رژیم را به خطر بیندازد، به طور ناخواسته به اهداف چین خدمت می کنند. اصلا اهمیتی ندارد که این نهادها چقدر مستقل، جذاب یا ترغیبکننده به نظر برسند؛ همهی آنها مرتب و منظم در یک مسیر گام بر میدارند.
بنابراین، اگرچه موسسههای کنفسیوسی از نظر جهتگیری بی ضرر به نظر می رسند، اما کنترل دولت جمهوری خلق چین بر کارکنان و برنامههای درسی این موسسهها را تضمین میکند که در نهایت مواضع چین در مورد اختلافات مرزی،اقلیتهای مذهبی و ... را به طور نامحسوس ارتقا میدهند.
در بیشتر موارد، موسسههای کنفسیوسی در داخل دانشگاهها به عنوان یک ابتکار مشترک بین دانشگاه چینی و دانشگاه محلی کار میکنند. این روش منحصر به فرد فرق اصلی موسسههای کنفسیوسی و دیگر موسسات فرهنگی سایر کشورها است( مثل موسسهی اتحاد فرانسه یا موسسهی گوته آلمان.)
به نظر میرسد این واقعیت که موسسههای کنفسیوسی در محوطهی دانشگاههای خارجی قرار دارد؛ تمایز بین محدودهی دانشگاههای محلی را محو میکند و این نشان دهندهی تلاش جمهوری خلق چین برای نفوذ به دانشگاههای خارجی است.
دولت چین میخواهد این موسسهها را در قلب دانشگاههای خارجی قرار دهد تا بتواند مراکز قدرت نرمی برای تاثیرگذاشتن روی تاسیسات آکادمیک خارجی بسازد.
در ماه جولای ۲۰۲۰، هانبان، به عنوان برای مقابله با برداشتهای منفی که از طراحیهایش وجود داشت نام خود را به مرکز وزارت آموزش برای همکاری و آموزش زبان تغییر داد.
هانبان یک سازمان جداگانه به نام بنیاد آموزش بینالمللی چین (CIEF) را که اکنون موسسههای کنفسیوسی را تامین مالی میکند، ایجاد کرد. این سازمان تحت نظارت وزارت آموزش و پرورش چین است و توسط دولت چین پشتیبانی میشود.
عدم شفافیت در تراکنشهای مالی با دانشگاههای میزبان،انتشار تبلیغات و سانسور درون دانشگاهی و بحثهای مناقشه برانگیز حزب کمونیست چین، باعث بسته شدن این موسسات در سراسر جهان شده است.
حضور این موسسهها آزادی علمی دانشگاه را محدود میکنند و دانشجویان و اساتید را به سمت سانسور مطالب مورد نظر خود سوق میدهند.
ادعای تند تر حاکی از این است که این موسسهها در پوشش آموزش زبان چینی و ترویج رخدادهای فرهنگی و پژوهشهای آکادمیک، با جمع آوری اطلاعات و ارتباط با سازمانهای جاسوسی، در راستای منافع چین قدم برمی دارند.
در سالهای اخیر، کانادا، دولتهای اروپایی و آمریکا ۱۱۳موسسه کنفسیوسی را تعطیل کرده اند اگر چه آنها با اشکال و اسامی دیگری دوباره ظاهر شده اند.
در حالی که هیچ تعطیلی در آسیا صورت نگرفته است اما روند گسترش آنها در برخی از بخشهای منطقه علیه آنها تغییر کرده است.
در آمریکای جنوبی، آفریقا و خاورمیانه تعطیلی اتفاق نیافتاده است و موسسههای کنفسیوسی جدیدی در این مناطق در حال افتتاح هستند. آخرین دادههای رسمی که وجود دارد میگویند تا پایان سال ۲۰۱۹، تعداد ۱۴۵ موسسه در ۱۶۲ کشور و منطقه وجود داشته است.
در آن سال، تعداد موسسهها برای اولین باز از زمان شروع برنامه در کشور کره در سال ۲۰۰۴ کاهش داشت. از سال ۲۰۲۳ دست کم ۱۲۹ دانشگاه، دو دولت و سه هیئت مدیرهی مدرسه در یازده کشور ارتباط خود را با این موسسات قطع خواهند کرد.
این اقدامات منجر به بسته شدن حداقل ۱۲۸ موسسه شده است. با این حال، حضور جهانی این موسسات در مقایسه با نهادهای ترویجزبان و فرهنگ قدیمیتر، خیلی چشمگیر است. لازم به ذکر است که چین قصد داشت تا سال ۲۰۲۰، هزار موسسه را راهاندازی کند اما این هدف محقق نشده است.
روند معکوس در موسسات کنفسیوس در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا
در عوض، موسسات کنفسیوسی حضور خود را در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا گسترش دادهاند. در سال ۲۰۰۶ اولین موسسهی کنفسیوسی در خاورمیانه و شمال آفریقا در دانشگاه سنت جوزف بیروت تاسیس شد. آن زمان، تعداد آنها در این منطقه افزایش داشته و هیچ کدام با تعطیلی روبرو نشده است.
تا پایان جون ۲۰۲۳، تعداد ۲۳ موسسه در کشورهای مختلف از جمله مصر،(دو موسسه)،امارت متحدهی عربی، اسرائیل، اردن، مراکش(سه موسسه)، ترکیه(چهارموسسه)، تونس،موریتانی، ایران ،فلسطین، بحرین و عربستان تاسیس شده است.
یک توضیح برای افتتاح این موسسهها در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا این است که نظر مثبتی در این منطقه نسبت به چین وجود دارد.
همانطور که بررسیهای اخیر مرکز تحقیقات «پیو» نشان داده است؛ در سال ۲۰۱۹، اکثر مردم منطقه دیدگاههای مثبتی نسبت به چین داشتند، در حالی که دیدگاههای نامطلوبی در مورد چین در آمریکا،کانادا، و بیشتر کشورهای اروپا و اقیانوسیه حاکم بود.
دیدگاههای مثبت مشهود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از سطوح بالای سرمایهگذاری،تجارت و بودجه توسعه چین ناشی میشود.
در دسترس بودن کالاهای چینی با قیمت مقرون به صرفه، بورسیهی تحصیلی در چین و تهیه واکسن و سایر تجهیزات پزشکی در طول همهگیری کووید-۱۹ و همچنین تصور چین به عنوان کشوری که روبروی آمریکا ایستاده است باعث به وجود آمدن تلقی مثبت راجع به چین در این منطقه شده است. از طرفی این موسسهها تقاضا برای آموزش زبان چینی در منطقه را بر آورده میکنند و کیفیت آموزش در منطقه را بهبود میبخشند.
لیستی از موسسه های کنفوسیوس در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا
تنشهای چین با کشورهای غربی به معنی تعطیل شدن تعداد بیشتری از این موسسات است؛ هرچند ناپدید شدن همهی آنها بعید است. به نظر میرسد آیندهی این موسسات در منطقهی منا رقم خواهد خورد.
چین به یک بازیگر مهم در خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل شده است. منافع آن فراتر از منابع سنتی انرژی است و ملاحظات اقتصادی، ژئوپلیتیکی و استراتژیک را در بر میگیرد. چین تفاهمنامههای زیادی را برای مشارکت استراتژیک و فعالیت اقتصادی با اکثر کشورهای حوزهی منا امضا کرده است.
این کشور همچنین روابط نزدیکی با سازمانهای منطقهای مختلف از جمله شورای همکاری خلیج فارس، مجمع همکاری چین و آفریقا، اتحادیهی مغرب عربی برقرار کرده است.
در آخر چین طرح قدرت نرم خود را در منطقه با ابتکارات بشردوستانه (کمکهای پزشکی در طول همهگیری کرونا، گردشگری، مراکز فرهنگی، جشنوارهها و کارگاههای آموزشی) ارتقا داده است.
این ابتکارات تلاشی برای ایجاد تصویری مثبت در منطقه و تشویق چین به عنوان یک قدرت مسئول و شریک قابل اعتماد است.
نقش چین در خاورمیانه و شمال آفریقا در همهی جنبهها از جمله روابط اقتصادی، دیپلماتیک، استراتژیک و نظامی افزایش یافته است. عنصر مهم این رابطه، دیپلماسی قدرت نرم بوده که ثابت می کند کاتالیزوری برای تعامل اقتصادی و سیاسی رو به رشد است.
چین دیپلماسی قدرت نرم را برای تقویت روابط دو جانبهی منطقهای با برجسته کردن جنبههای مذهبی،فرهنگی، زبانی و آشپزی دنبال میکند.
موسسههای کنفسیوسی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نفوذ کرده و مورد استقبال قرار گرفتهاند آنها برای ارتقای تصویر مثبت از چین بسیار مهم اند اما تنها یکی از ابزارهای نفوذ چین تلقی می شوند.
*منبع: اندیشکده صهیونیستی بگین سادات/ خبر آنلاین- ترجمه:ماهان نوروزپور
منبع: فرارو
کلیدواژه: چین خاورمیانه آفریقا قیمت طلا و ارز قیمت موبایل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا خاورمیانه و شمال آفریقا موسسه ها قدرت نرم چین دانشگاه ها منطقه ی زبان چینی زبان چین موسسه ی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۱۳۴۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دینگونک؛ هیولایی مرموز که استعمارگران را میترساند! (+عکس)
این هیولاماهی وحشتناک بود، طول آن حداقل ۴ یا شاید ۵ متر بود. سر بزرگ آن بسته به اینکه از چه کسی و در چه زمانی میپرسیدید، شکلی شبیه پلنگ، سگ یا سمور داشت. این حیوان از دم قوی و پهن خود برای عبور از جریان رودخانههای شرق آفریقا استفاده میکرد.
به گزارش فرادید، برخی گزارش کرده بودند که عاجش مثل عاج یک شیر دریایی سفید و بلند و فلسهایش مانند یک آرمادیلو نفوذناپذیر بود. پاهایش به بزرگی یک اسب آبی بود. بله تعجب نکنید این ماهی چهارپا داشت، اما چنگالهایش به تیزی چنگالهای تیرکس بود! جان آلفرد جردن درباره پاهای این جانور میگوید: «همان ثانیهای که روی دمش ایستاد، به قدری ترسیده بودم که نتوانستم به پاهای او دقت کنم.»
جردن در چادر نشسته بود و پیپ میکشید، در حالی که طوفان تابستانی در مستعمرات بریتانیا در شرق آفریقا کولاک میکرد. اوایل سال ۱۹۰۹ او این جانور قدیمی مخوف را توصیف کرده بود؛ جانوری که به گفته خودش آن را یک یا شاید چند سال قبل، حین شنا کردن وسط انشعابی که دریاچه ویکتوریا را تغذیه میکرد، دیده بود.
اینطور به نظر میرسید که جردن، شکارچی معروف حیوانات بزرگ بریتانیایی و شکارچی بدنام عاج، مشغول آب و تاب دادن به داستانی برای میزبانش، اِدگار بیچِر برانسون، شکارچی آمریکایی است. اما برانسون از کارکنان جردن پرس و جو کرد و فهمید گزارشهای آنها متفاوت است. او گزارش داد برخی از مردم بومی سواحل شمالی دریاچه ویکتوریا این هیولاماهی را «دینگونِک» مینامند.
جردن تنها مسافر سفیدپوستی نبود که از مواجهه با دینگونک خبر میداد. سال ۱۹۰۰، کلِمِنت هیل، ناظر بریتانیایی تحتالحمایه آفریقا، سوار یک کشتی بخار در آبهای شمال شرقی دریاچه ویکتوریا بود که چیزی با سر و گردن از اعماق دریا بیرون آمد و سعی کرد یک ملوان را از سینه کشتی بیرون بکشد.
یکی از نویسندگانی که داستان را پس از مرگ هیل بازگو کرده، خاطرنشان میکند: «او کاملاً مطمئن بود این جانور تمساح نیست.» این گزارش به داستانهای افراد دیگر از مواجههشان با این هیولاماهی، به افسانههای رو به رشد دینگونک در دهه ۱۹۱۰ اضافه شد.
گفته میشود دینگونکها در انشعابات دریاچه ویکتوریا زندگی میکنند، مانند رود ویکتوریا نیل، نزدیک جینگا، اوگاندا که در تصویر میبینید
این لحظهای بود که اروپاییها و آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که در آفریقا هر چیزی ممکن است پیدا شود، مهم نیست چقدر ترسناک یا خارق العاده! این خاک فقط زیستگاه فیلها و اسبهای آبی نبود، بلکه محل زندگی فیلها و اسبهای آبی کوتوله نیز بود که اکنون در باغ وحشهای لندن و نیویورک به نمایش گذاشته شدهاند. برای ذهن استعماری کاملاً منطقی بود که هنوز در اعماق آفریقا چیزهای زیادی برای کشف کردن وجود دارد.
سال ۱۹۱۷، جردن درباره رویارویی با یک دینگونک نوشت: «مقابل من یک هیولای کاملاً ناشناخته وجود داشت که من نخستین نفری بودم که باید آن را ضبط میکرد.» او همان رویکرد را به آن موجود داشت که اکثر کاشفان سفیدپوست در کل قاره آفریقا دارند: هیجان مالکیت بر او چیره شد. او تفنگش را بلند کرد و به دینگونک درست پشت گوش پلنگی اش شلیک کرد. به نظر میرسد تمام داستانهای رویارویی یک کاشف سفیدپوست با این موجود با شکار به پایان میرسد.
جردن نوشته است: «سپس یک اتفاق خارقالعاده رخ داد. جانور برگشت و رو به ساحل، مستقیم به هوا پرید. قد آن در حالت ایستاده ۳ یا ۳.۶۵ متر به نظر میرسید. بعد از آن چه اتفاقی افتاد، نمیدانم، چون دل و جراتم را از دست داده بودم و داشتم با دست و پا زدن از ساحل بالا میرفتم.» جردن برای یافتن جسد موجودی که مطمئن بود کشته، باز به رودخانه بازگشت، اما جستجوی او بیفایده بود.
بیشتر آنچه در دنیای انگلیسی زبان امروز در مورد باورهای مردم بومی در مورد دینگونک میدانیم، از طریق گزارشات همین کاشفان سفیدپوست و استعمارگر بدست آمده است. در آن گزارشات دست دوم و سوم، این موجود که نویسندگان غیربومی گاهی و شاید به اشتباه از آن به عنوان اُل-اوماینا و لوکوآتا یاد میکنند، هنوز هم ترسناک به نظر میرسد، اما حضور آن اغلب منادی خوشبختی، محصول عالی و گلهی پررونق و عدمحضور آن بدشگون است.
اگر معنای ژرف و پنهان این داستانها را درک کنیم، روشن است که جوامع بومی از چیز دیگری بسیار بیشتر میترسیدند: موزونگو؛ یعنی خود خارجیها. کسانی که هیولایی به نام لوکوآتا را میشناختند، معتقد بودند جهانگردان این موجود را با قصد و نیت و بهعنوان وسیلهای برای قربانی کردن طاعون کشتهاند و درست همانطور که انتظار میرفت، زمانی که جردن حدود سال ۱۹۰۸ به دینگونک شلیک کرد، یک بیماری مرگبار، جوامع بومیان ساحل شمالی دریاچه ویکتوریا را فرا گرفت.
وقتی دینگونک ناپدید شد، این جوامع آسیب دیدند. از این گذشته، آنها از این موجود نمیترسیدند: فقط مردان سفیدپوست در برابر این هیولاماهی، لرزه به جانشان میافتاد.
تا به امروز، هیچ مدرک علمی قطعی مبنی بر وجود دینگوک به دست نیامده است. با این حال، این موجود همچنان در افسانهها و داستانهای محلی در اطراف دریاچه ویکتوریا زنده مانده است.
کانال عصر ایران در تلگرام